اسرای عراقی می گفتند دو سه روزبا فتح بصره فاصله داشتیم/داخل روستا هیچکس زنده نمانده بود
تاریخ انتشار: ۸ تیر ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۰۹۹۶۴۴
ایسنا/همدان یکی از جانبازان شیمیایی دفاع مقدس از سال های آغاز جنگ و زمانی که تنها ۱۶ سال داشته، می گوید: با همان سن و سال کم سه ماه به عنوان نیروی بسیجی به منطقه چنگوله(روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان مهران در استان ایلام) اعزام شدم و آنجا خدمت کردم و پس از بازگشت از منطقه، در سن ۱۷ سالگی به عنوان سرباز وارد سپاه پاسداران شدم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
به گفته حمیدرضا علمطلب، با توجه به اینکه سن آغاز سربازی ۱۸ سال بوده و او در سن ۱۷ سالگی سربازی خود را شروع کرده، به عنوان یک داوطلب معرفی شده و ۱۸ مهرماه سال ۶۷ به پادگان دزفول اعزام شده است.
او ادامه می دهد: پس از ۲۰ روز از پادگان به جزیره مینو در خرمشهر که روبروی جزیره "ام الرصاص" عراق قرار داشت اعزام شدیم و در آنجا به عنوان نیروی اطلاعات عملیات، اطلاعات زمان منورها و خمپاره های عراقی ها را گزارش می دادیم. یادم هست یک ساعت مچی کاسیو داشتم که ضدآب بود؛ بین آن جمع فقط من ساعت داشتم. گاهی داخل کانال می افتاد و از زیر گل و لای پیدایش کرده و ساعت دقیق منورها را با کمک آن گزارش می دادم.
علمطلب تصریح می کند: سه ماه آنجا بودیم و دو روز قبل از انجام عملیات کربلای ۴ برگشتیم تا نیروهای عمل کننده وارد شوند. یادم هست دو روز هم در آبادان در یک بیمارستان چند طبقه ماندیم که همانجا من مجروح شدم و به مرخصی رفتم.
او به یکی از دوستان شهیدش که در عملیات کربلای ۴ با دستان بسته به شهادت رسیده است، اشاره می کند و می گوید: در این عملیات دوستان زیادی داشتم که شهید شدند "مسعود شادکام" هم یکی از آنها بود.
به گزارش ایسنا، این رزمنده دفاع مقدس با آه و حسرتی که در چشمانش موج می زند، آرام زیر لب می گوید: اگر بچه های کربلای ۴ الان بودند شاید بهتر به درد مملکت می رسیدند.
علم طلب پس از بازگشت از مرخصی به بخش ادوات لشگر ۳۲ انصارالحسین(ع) می رود و پس از آن در عملیات کربلای ۵ شرکت می کند، او ادامه می دهد: به نظرم نباید عملیات کربلای ۵ در آن مرحله متوقف می شد چراکه ما از ۸۰ تیپ عراق اسیر گرفته بودیم. طوری بود که خود اسرای عراقی می گفتند اگر دو سه روز دیگر ادامه می دادید بصره را گرفته بودید.
او در عملیات کربلای ۵ دچار موج گرفتگی می شود و پس از آن به قسمت تبلیغات سپاه ناحیه همدان رفته تا ادامه دوران سربازی خود را آنجا بگذراند اما باز هم دلش طاقت نمی آورد و از آنجا به قسمت تبلیغات لشگر ۳۲ انصارالحسین(ع) همدان رفته و از آنجا وارد سپاه سوم می شود و ادامه دوران سربازی خود را آنجا می گذراند.
علمطلب تصریح می کند: در سپاه سوم مسئول تدارکات و تبلیغات بودم، دو سه روز پس از بمباران شیمیایی حلبچه به منطقه رفتیم، با اینکه به طور مستقیم تحت تأثیر عوامل شیمیایی قرار نگرفته بودم اما عوارض این حمله شیمیایی روی ریه و چشم هایم اثر گذاشت.
او ادامه می دهد: یادم هست همان موقع با یک وانت تویوتا همراه یکی از بچه ها به نام "مجید اکبری" که اهل تهران بود و یکی دیگر از بچه ها که اهل سیمین زاغه(روستایی از توابع بخش مرکزی شهر بهار) بود و اسمش خاطرم نیست، به یک روستا به نام "عنب" از توابع حلبچه رسیدیم که دچار بیشترین حمله شیمیایی از سمت عراق شده بود به طوریکه هیچ یک از اهالی این روستا زنده نمانده بودند به جز یک پیرمرد و الاغش که او هم چون موقع حمله شیمیایی خارج از روستا بود، زنده مانده بود.
علمطلب می گوید: به همان حوالی که رسیدیم ماشین خاموش شد، کاپوت را که بالا زدم دیدم یک قطره روغن هم در مخزن نیست، نگاهی به اطرافم انداختم، سه یا چهار مینی بوس کوچک که به مینی بوس تخم مرغی معروف بودند چند متر آن طرف تر کنار جاده توقف کرده بودند، خودم را به مینی بوس ها رساندم، داخل هر کدام پر از جنازه بود؛ زنان، مردان و کودکانی که برای فرار از حملات شیمیایی صدام به این مینی بوس ها پناه آورده بودند تا فرار کنند اما مرگ امانشان نداده بود، حدود هفت لیتر روغن از مخزن مینی بوس ها خالی کردم و داخل تویوتا ریختم.
او ادامه می دهد: آن موقع در جاده خاکی ها چاله هایی به نام "روباه" حفر می کردند و رزمندگان داخل آنها می رفتند. من به خیال اینکه به سمت خورمال(بخشی در شهرستان حلبچه) می روم ماشین را روشن کرده و راه افتادم. همین طور که می رفتم چند رزمنده از داخل حفره روباه بیرون آمده و جلوی ماشین را گرفتند، گفتند: کجا می روی؟ گفتم: خورمال، گفتند: مگر عراقی ها را آن طرف نمی بینی!! به سمت "شاخ شمیران" عراق می روی سریع دور بزن. عراقی ها تا آن موقع حتی یک تیر هم شلیک نکرده بودند اما همین که دور زدم شروع کردند به تیر اندازی. من هم که راهی نداشتم فقط پایم را روی پدال گاز گذاشتم و با سرعت برگشتم.
این جانباز شیمیایی دفاع مقدس خاطره دیگری هم دارد، او می گوید: قرار بود قرارگاه حلبچه را جابهجا کنیم. با تویوتا وارد جنگلی شدم که پر از درختان آلو بود اما کسی نمی خورد چراکه به علت حملات شیمیایی می ترسیدیم شاید آلوها هم آلوده شده باشند. موقع رفتن یک دستم به دستگیره در ماشین بود که اگر ماشین رفت ته دره از این طرف بیرون بپرم. موقع برگشت هم یک پایم را روی صندلی گذاشته بودم و شیشه پایین بود که اگر ماشین چپ کرد از پنجره بیرون بروم.
هوای خانه اش گرم است، او عذرخواهی می کند که نمی تواند کولر را روشن کند، چند سال است که گرمای تابستان را تحمل می کند چراکه به علت مصرف قرص و داروها، شرایط بدنی ضعیفی دارد و با یک نسیم ممکن است سرما بخورد.
علمطلب با بیان اینکه برخی جانبازان حتی قادر به تأمین هزینه قرص ها و اسپری های خود نیستند، می گوید: من هیچ ادعایی ندارم که کاری کردم. خیلی ها برای این مملکت ایثار کردند، همیشه به پسرم می گویم کاری نداشته باش هر کس چه می کند، تو راه خودت را برو.
او در حالیکه صدای گرفته و خسته اش را صاف می کند تا واضح تر حرف بزند، ادامه می دهد: گاهی وقت ها سرفه امانم نمی دهد، هوا سرد است یک جور گرفتاری دارم، هوا گرم می شود جور دیگری گرفتار می شوم. اگر مسافرت بروم که باید یک گونی قرص با خودم ببرم.
وقتی از او سراغ همسرش را می گیریم به مشکلات و مسائل عصبی جانبازان به ویژه جانبازان شیمیایی اشاره و مطرح می کند: به همین دلایل، زندگی شخصی ما با مشکل مواجه شده و هشت سال است به علت همین سرفه های بی امان و مشکلات عصبی از همسرم جدا شدم.
او از کسانی که واقعیت ها را به گوش مسئولان نمی رسانند انتقاد می کند و ادامه می دهد: اگر اخبار را درست به گوش مردم می رساندند الان وضع بهتری داشتیم.
علمطلب با طرح این سوال که چرا ما باید یک متخصص از کشور دیگری بیاوریم؟ می گوید: ما می توانیم این متخصصان را در کشور خودمان تربیت کنیم به شرطی که به آنها بها دهیم.
گفتنی است؛ ایسنا به بهانه سالروز حملات شیمیایی و سلاحهای میکروبی دیداری با جانباز شیمیایی دفاع مقدس همدان حمیدرضا علمطلب با ۳۰ درصد جانبازی ترتیب داد و سرپرست جهاددانشگاهی واحد همدان و تعدادی از جهادگران در این برنامه حضور یافتند.
انتهای پیام
منبع: ایسنا
کلیدواژه: استانی فرهنگی و هنری جانباز شیمیایی دفاع مقدس استانی اجتماعی عيد قربان استانی شهرستانها استانی اقتصادی استانی فرهنگی و هنری نماز عيد قربان استانی سیاسی استانی علمی و آموزشی استانی اجتماعی استانی شهرستانها عيد قربان استانی اقتصادی او ادامه می دهد عملیات کربلای ادامه می دهد دفاع مقدس مینی بوس علم طلب
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.isna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۰۹۹۶۴۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
بازسازی چهره زن عراقی از ۷۵۰۰۰ سال پیش / عکس
به گزارش خبرآنلاین و به نقل از ایسنا، این زن که به نام شاندر زی (Shanidar Z) معروف است، سال ۲۰۱۸ در غار شاندر، کردستان عراق (۸۰۰ کیلومتری شمال بغداد) پیدا شد. این زن از گونه نئاندرتال است، نزدیکترین خویشاوند انسانتبار انسانهای امروزی که حدود ۴۰ هزار سال پیش و پس از هزاران سال همزیستی با هوموسپینس (انسان خردمند) منقرض شد.
دانشمندانی که بقایای این اسکلت را مطالعه میکنند، بهزحمت ۲۰۰ قطعه استخوان جمجمه او را کنار هم قرار دادند. آنها از خطوط صورت و جمجمه این زن برای بازسازی چهرهاش استفاده کردند تا بفهمند او چه شکلی بوده است.
شرح عکس: اما پومروی در کنار جمجمه «شاندر زی»
دکتر اما پومروی (Emma Pomeroy)، دیرینهانسانشناس و دانشیار دپارتمان باستانشناسی دانشگاه کمبریج که اسکلت را از زیر خاک بیرون آورده است، میگوید: «جمجمههای نئاندرتالها با برجستگیهای قابلتوجه و بدون چانه متفاوت از جمجمههای گونه خودمان به نظر میرسند. بازسازی صورت شاندر زی نشان میدهد که این تفاوتها ممکن است در زندگی واقعی آنها آنقدر فاحش نبوده باشد. او درواقع نسبت به اندازهاش، چهره بزرگی دارد. او برآمدگیهای ابروی بزرگی دارد که معمولاً ما آنها را نمیبینیم».
نئاندرتالها حدود ۳۰۰ هزار سال در سراسر اروپا، خاورمیانه و کوههای آسیای مرکزی زندگی کردند و حدود ۳۰هزار سال با انسانهای امروزی همپوشانی داشتند. تجزیهوتحلیل دیانای انسانهای امروزی نشان داده است که در آن روزگار، نئاندرتالها و هوموسپینسها با یکدیگر همزیستی داشتهاند و وجود ردپای ژنتیکی نئاندرتالها در انسانهای امروزی، نشانی از وجود روابط خانوادگی بین این دو گونه است.
تحلیل جدید
شرح عکس: چهره بازسازی شده «شاندر زی»
هنگامیکه پومرو برای اولین بار این اسکلت را با حفاری خارج کرد، جنسیت آن بلافاصله مشخص نشد زیرا فقط نیمه بالایی بدن حفظ شده بود و خبری از استخوانهای لگن نبود. گروهی که در ابتدا بقایای آنها را موردمطالعه قرار دادند، روی روش نسبتاً جدیدی تکیه کردند که شامل تعیین توالی پروتئینهای داخل مینای دندان برای تعیین جنسیت شاندر زی بود.
محققان دانشگاههای کمبریج و لیورپول، طول و قطر استخوانهای بازوی «شاندر زی» را با دادههای مربوط به انسانهای امروزی مقایسه کردند و قد این نمونه را حدود ۵ فوت (۱٫۵ متر) تخمین زدند. تجزیهوتحلیل ساییدگی دندانها و استخوانها نشان داد که او در زمان مرگ در اواسط چهلسالگی زندگی خود بوده است.
پومروی میگوید: «این تخمین معقولی است، اما ما نمیتوانیم ۱۰۰ درصد مطمئن باشیم که او مسنتر نبودهاند. آنچه میتوانیم بگوییم این است که «شاندر زی» عمر نسبتاً طولانی داشته است. برای آن جامعه، آنها احتمالاً از نظر دانش و تجربه زندگی بسیار مهم بودند».
غاری که «شاندر زی» در آن دفن شده بود، در میان باستانشناسان و دیرینهشناسان مشهور است زیرا ۱۰ نئاندرتالی که طی گمانهزنیهای سال ۱۹۶۰ در آنجا کشف شد، محققان را به این باور رساند که نئاندرتالها بارها به غار شاندر بازگشتهاند تا مردگان خود را دفن کنند و حتی ممکن است که نئاندرتالها، مردگان خود را با «گُل» دفن کرده باشند و این اولین چالش در برابر دیدگاه رایجی بود که انسانهای باستانی را نادان و بیرحم میدانست. بااینحال، تحقیقات بعدی توسط گروه پومرو، نظریه تدفین با گُل را موردتردید قرار داده است.
در عوض، آنها گمان میکنند که گرده کشفشده در میان گورها ممکن است از طریق زنبورهای گردهافشان وارد گور شده باشد. بااینحال، در طول سالها دانشمندان شواهد فزایندهای از هوش و پیچیدگی نئاندرتالها، ازجمله هنر و ابزار پیدا کردهاند.
شاید نئاندرتالها مردگان خود را با دستههای گل تجلیل نمیکردند، اما تحقیقات نشان میدهد که ساکنان غار شاندر احتمالاً گونهای همدل بودند. بهعنوانمثال، یک نئاندرتال مرد که در آنجا دفن شده بود، ناشنوا بود و با ضربهای به بازو و سرش فلج شده بود که احتمالاً او را تا حدی نابینا میکرد، اما او مدت زیادی زنده بود، بنابراین طبق تحقیقات باید از او مراقبت میشد.
پومروی میگوید که شاندر زی اولین نئاندرتالی است که در بیش از ۵۰ سال گذشته در این غار پیدا شده است، اما این مکان هنوز هم میتواند بستری برای اکتشافات بیشتر باشد.
بازسازی جمجمه
پومروی بازسازی جمجمه شاندر زی را که نسبتاً بلافاصله پس از مرگ له شده بود، بهعنوان یک «پازل سهبعدی با حساسیت بالا» توصیف کرد.
استخوانهای فسیلشده در بلوکهای کوچکی از رسوبات غار برداشته شده و در فویل پیچیده شدند و محققان آنها را برای تجزیهوتحلیل به دانشگاه کمبریج فرستادند.
در آزمایشگاه کمبریج، محققان از هر بلوک میکرو سیتیاسکن گرفتند و از اسکنها برای هدایت استخراج قطعات استخوانی استفاده کردند. دکتر لوسیا لوپز پولین (Lucía López-Polín)، همکار پومروی، محافظ باستانشناسی از موسسه کاتالان برای دیرینه اکولوژی انسانی و تکامل اجتماعی در اسپانیا، بیش از ۲۰۰ تکه جمجمه را با چشم کنار هم قرار داد تا آن را به شکل اولیه خود بازگرداند.
این گروه جمجمه بازسازیشده را اسکن و پرینت سهبعدی کردند که پایه و اساس سر بازسازیشدهای را شکل داد که توسط دیرینه هنرمندان دوقلوی دانمارکی، آدری و آلفونس کنیس (Adrie and Alfons Kennis)، لایههایی از ماهیچه و پوست روی آن قرار بگیرد.
۵۴۵۴
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1902145 ذوالفقار دانشی